قوجا كیشی ایله خاقان/ناغیل
پیرمرد و پاداشاه
گردآودری: حسین واحدی
دز زمانهای قدیم، در یكی از كشورها، پادشاهی برای خود قصری باعظمت و جدید میسازد. بعد ساخت آن به جارچیهای خود دستور میدهد در همه جا جار بزنند، هر كس برای این قصر ایرادی پیدا كند، به اندازهای كه دوست دارد طلا خواهد داد و در صورتی كه نتواند ایرادات گفته خود را ثابت نماید سرش را ازتنش جدا خواهم كرد.
"روزها یكی پس از دیگری سپری شده و كسی جرأت پیدا كردن ایراد برای قصر را به خود نمیدهد. پیرمردی پس از شنیدن این خبر باخود میگوید: من عمر خود را كردهام، بروم قصر را ببینم تا شاید ایراداتی پیدا كردم، در نهایت یا ثروتمند میشوم یا مرگ را جلوی خود میبینم."
به راه افتاده و به پایتخت میرسد. به قصر پادشاه رسیده و خبر میدهد، به پادشاه بگویید كه یكی پیدا شده كه میتواند ایرادات قصرت را بگوید. بعد رساندن خبر به پادشاه پیرمرد را نزد او میبرند. وقتی نزد پادشاه میرسد، پادشاه به پیرمرد میگوید:
"ای مرد، خوب میدانی كه اگر نتوانی گفتههایت را به اثبات برسانی باید با زندگی وداع كنی!"
پیرمرد نیز در جواب میگوید:
"ایرادات قصرتان نمایان است، الان به آنها اشاره نموده و ثابت خواهم كرد."
پادشاه نیز از او ایرادات را خواسته و پیرمرد چنین پاسخ میدهد:
ایرادهای قصرتان اینها هستند؛ قصرتان شاد با عظمت و جدید باشد ولی هیچ وقت برایتان وفا نخواهد كرد. دومین ایراد هم تغییر شكل ظاهری آن در طی صد سال آینده خواهد بود، درختانش بزرگ میشود، پادشاهان بعد از شما شكل ظاهری آن را آنطور كه دوست دارند عوض خواهند كرد و در آخر اینی نخواهد بود كه شما ساختهاید!"
پادشاه نیز در برابر این گفتهها حرفی برای گفتن نداشته و به اندازهای كه پیرمرد بتواند طلا ببرد برایش طلا میدهد.